آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

آوینا کوچولو

ماه رمضان مبارك

سلام دختر گلم پارسال اين موقع توی دل مامانی بودی عزیزم و امسال اولین سالی هستش که ماه رمضان کنارمن و بابایی هستی. خیلی خیلی از خدا سپاسگذارم  که امسال تو رو به ما داد تا توی ماه رمضان جمعمون، سه نفره بشه. تویی که با قدمهات به زندگيمون خیر و برکت آوردي. ...
31 تير 1391

دست خوردن آوينايي

گل دخملی وقتی خوابش میاد یا گرسنه هستش این مدلی دست می خوره دست چپش‍و بر میگردونه و انگشت کوچیکرو میکنه تو دهنش با دست راسش دست چپشو نگه میداره قربونت برم با اون انگشتای کوچولوت که منم دلم می خواد بخورمشون.   ...
20 تير 1391

شروع غذا

از امروز عروسک نازم غذا خور شد . براش حریره بادام درست کردم ویه قاشق چایخوری رو با شیرم مخلوطش کردم و دادم به نازخانمم خورد. البته روزی یه قاشق حریره اضافه میکنم تا تمامشو بخوره انوقت ۴ تا بادام میشه ۸ بادام حریره بادام = ۴عدد بادام+ یک قاشق غذاخوری آرد برنج + آب جوشیده =حریره بادام آوینا خانم آماده شده واسه خوردن غذاش در حال حریره خوردن   ...
4 تير 1391

واكسن 4 ماهگي

پ‍‍‍رنسس كوچولو  واكسن 4 ماهگي شما رو زديم. بايد 4 تير مي زديم ولي چون قراره از اون روز غذا رو برات شروع كنم ۱تیر زديم.روز اول یه کم تب کردی به سختی قطره استامینوفن دادیم بهت و مثل فرشته ها خوابيدي قربونت برم . روز بعد دیگه قطره رو نمی خوردی وخیلی گریه کردی وبی قرار بودی تا ساعت ۲ شب یه بند گریه کردی شیرم نخوردی. قد: ۶۲     وزن: ۵۵۰۰    دور سر: ۳۹.۵ ...
3 تير 1391

واکسن ۲ ماهگی

دو ماهگي قبل واكسن دو ماهگي بعد واكسن دختر گلم ۹۱/۲/۴ واکسن ۲ ماهگی شما رو زدم اولش خیلی گریه گردی بعد قطره ای که داده بودم اثر کرد و۳ ساعتی خوابیدی ولی بعد که بیدار شدی تا ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍پاتو تکون میدادی حسابی دردت میومد و گریه می کردی تبم داشتی ولی خدا روشکر تا شب خیلی بهتر شدی.تا ۲ روز بیحال بودی وبی قراری میکردی بعد خوب شدی                        قد                 وزن          &nb...
3 تير 1391

اولین سفر

نازکم در ۴۷ روزگی اولین سفرت رو شما یزد خونه خاله رفتی دختر خیلی خوبی بودی عزیزم. اولين سفر آوينا جون باغ دولت آباد یزد ...
2 تير 1391

سلام پرنسسم

گلم اینم عکس اشتباه ما که به حرف دکتر ع.ج گوش کردیم اخه یه ۲ ماهی شما دل درد داشتی اوایل دل دردات بردمت ‍پیش دکترت اون گفت شاید یه کم از گریه هاش از گرسنگی باشه که با دل درد قاطی میشه اذیتش میکنه  آخه وقتی شما دل دردات شروع میشد شیر نمی خوردی برایه همین دکترت گفت اگه روزی یه بار شیر خودتو با شیشه بدی اشکالی نداره مام به حرفش گوش دادیم و چند شب موقع دل دردات با شیشه شیر بهت دادیم که باعث شد شما بهش عادت کنی و دیگه لالایه خودتو نخوری وتقریبا داشتی میگذاشتی کنار که دیگه بهت شیشه ندادیم و با مکافات تمام سعی کردیم شیشه رو از سرت بندازیم که خیلی زمان برد ولی بالاخره شد وشما شیشه رو فراموش کردی عسلم. ...
2 تير 1391